قصر اوژنی

میخندی اوژنی؟ اوژنی میخندی؟

اخرین کریسمس. پارت دوم^_^💗

1401/4/12 12:22
نویسنده : هلیچینو
314 بازدید
اشتراک گذاری

18 سپتامبر _پاریس فرانسه 🐾❤️

با صدای قطره های باران که به شیشه اتاقش میخورد. بلند شد  . پرده را کنار داد نگاهی به بیرون انداخت امروز باران شدیدی میبارید. لبخند محوی زد  . لباس خوابش  را عوض کرد. موهای بلند مشکی اش را با کش بالای سرش بست. 

پشت پیانو نشست. اهنگ مورد علاقه اش را میزد. همان اهنگی که برای مادرش نوشته بود. زیر لب به زبان  ایتالیایی اهنگی را می‌خواند. پیانو خیلی وقت بود که گوشه اتاقش خاک میخورد. دست از پیانو زدن برداشت. به طبقه پایین رفت. طبق معمول و به تکرار همیشه صدایی نمی امد.  دیگر صدای خنده های  هوپی در خانه نمی پیچید. خیلی وقت بود که برادرش  هوپی  به کره برگشته بود و او را تنها گذاشته بود. روی مبل نسکافه رنگ نشسته. 

دلش برای برادرش  حسابی تنگ شده بود.

19 سپتامبر._فرانسه. پاریس

دو دل بود که زنگ بزند یا نه؟ اگر  هوپی از شنیدن صدایش خوشحال نمیشد چی. این فکر ها حسابی اذیتش میکرد. بیخیال شد. تلفنش را روی میز گذاشت. چشم هایش را بست و به خواب رفت.

22سپتامبر. فرانسه. پاریس

دستهایش را در موهایش فرو برد. با نگاهی  پر از نفرت به  لوکاس نگاه کرد. اخمی کرد  و پشتش را به لوکاس کرد و رفت. لوکاس پسر بسیار روی مخ و مغروری بود. از ان پسر هایی بود که دلت میخواست با کفش پاشنه بلند بری تو صورتش و قیافه به اصطلاح جذابش رو خراب کنی😂😐

3 روز تا کریسمس مانده بود. جنی میخواست به کره برود به دیدن  هوپی برادرش برود🙂حداقل رفتن به انجا خالی از لطف نبود میتوانست  در کره گشت و گذاری داشته باشد و برادرش را ببیند. 🤐

امیدوارم خوشتون بیاددد❤️🐾

پسندها (2)

نظرات (1)

𝓽𝓪𝓷𝔂𝓪𝓽𝓪𝓷𝔂𝓪
12 تیر 01 15:39
قشنگ بوود❤
هلیچینو
پاسخ
مرسی 
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قصر اوژنی می باشد